سید مهدیسید مهدی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

سید مهدی مروارید زندگیم

پسرک دوسال و چهار ماهه ی ما

عزیزم چای صدف بریزم؟  چرا؟ دوست نداری؟ بعد از چند ماه این شعر امروز سید مهدی منو نشوند پای نوشتن دوباره ی اینجا. شعرهایی که میخونه خیلی زیادن. بچه های زیر گنبد کبود   دندوناتون یکی بود یکی نبود   خوش زبونی مث گوله ی نمک    نه خسیسی نه بداخلاق نه حسود قسمت های قرمز رو کاملا درست میخونه کار دیگه ای که میکنه نماز میخونه. تکبیر میگه. الله اکبر. رکوع میره و برای سجده کامل روی زمین میخوابه و دهانش رو روی مهر میذاره و ذکر میگه. البته فقط لبهاشو تکون میده. درس میخونه. میگه خاله خازه بریم درس بخونیم . بعد کتاب برمیداره و لبهاشو تکون میده انگار داره درس میخونه. وقتی خاله ش بلند میخونه اون یکی دو کلمه ی ...
19 آبان 1394

شش ماهه ی چهارم

پانزدهم تیر ماه 94 سید مهدی ، نابغه ی خونه ی ما دو ساله شد. نابغه هستی مامانی به معنی واقعی کلمه. قبل از دو سالگی نونستی دو بیت کوتاه شعر بخونی جوجه طلایی     نوکت حنایی       تخم شکستی     چگونه جستی       تنگ بود      سنگ بود و بقیه شعر رو من که میخونم تو کلمه های جا افتاده رو میگی مثل رستم (پهلوان)    دادم تکانی (به آن)          و همچنین میخونی: تاب تاب عباسی  هدا نندازی  $%^&#بندازی     $%^$%^^$بازی و از شعر حسنی هم کلمه های جافتاده رو میگی چند روز قبل از دوسالگی تونستی رنگ آبی رو یاد بگیری اما هنو...
17 تير 1394

کلمه هایی که میگی

امروز شما یک سال و پنج ماه و  19 روز سن داری. کلماتی که میگی: کلمه ی آغو رو توی 3-2 ماهگی دقیقا میگفتی! حدودا 5 ماه سن داشتی که میگفتی آره و آخ !! اما هییییچ مفهومی واست نداشتن و کمی بعد هم فراموششون کردی. فقط تقلید از من بود! اولین کلمه رو 93/2/25 گفتی، یعنی حتی قبل از یک سالگی: عطسه !! آره "عطسه" . از دایی محمدت یادگرفته بودی. اون این کلمه رو میگفت و تو میخندیدی و اون از خنده ت خوشش میومد و هی تکرار میکرد و تو میخندیدی. از چند روز قبلش پسر عمه هات میگتن مهدی میگه "اته" اما من میگفتم اشتباه میکنید کسی این کلمه رو بهش یاد نداده اما کم کم خودمم متوجه "اته" گفتنت شدم تا اینکه 25 اردیبهشت و...
4 دی 1393

ماه دوازدهم

توی این ماه انگور خوردی و خیلی هم دوست داشتی من هر بار بهت هلو دادم دوست نداشتی اما از دست خاله خورده بودی خیلی هم خوشت اومده بود!!! عاشق خوردنی!! هر چیزی که باشه. مزه ی ماست رو دوست نداری اما وقتی بهت میدم میخوری!! توی این ماه پفیلا سرکه ای خوردی، خوشت اومد! تنوع غذاهات خیلی زیاد شده. چهارشنبه 21 خرداد نیمه های شب بود که متوجه شدم تبت خیلی بالاست ، ؟/38 . آغاجون اینا هم خونه مون بودن. صبحش قرار بود من برم کلاس. اما اصلا تبت پایین نیومد و منم اون روز نرفتم کلاس. عصرش رفتیم دکتر نتونست چیز خاصی تشخیص بده چون نه اسهال داشتی نه استفراغ نه بوی بد ادرار و نه عفونت گوش!!!  تبت تا 39/9 هم رسیده بود. نیمه های شب بود که دیدم تبت هیچ ...
15 تير 1393

ماه یازدهم

اولین روز از یازدهمین ماه یعنی 15 اردیبهشت تونستی فاتح اولین پله زندگیت بشی عزیزم. خونه ی آقا جون، از پله ی آشپزخونه رفتی بالا و بعدش هم خونه ی خودمون تونستی وارد آشپزخونه بشی و همچنین یکی از پله های اتاق خواب رو بالا بری. 20 اردیبهشت تونستی 2 پله بالا بری شیرین کاری غروب 21 اردیبهشتت این بود که دیوار زیر تی وی رو گرفتی و بلند شدی و با دهانت میخواستی دیوار رو بخوری 22 اردیبهشت تونستی برای چند لحظه رو پای خودت بایستی. البته چند روز پیش هم عمه سکینه تو رو برای لحظه ای روی پاهای خودت دیده بود اما من نتونستم ببینم. توی همین ماه تونستی به مدت زیاد یعنی در حد یک دقیقه یا کمی بیشتر!!! روی پای خودت بایستی. یه شب پر از بازی 12 اردیبهشت ...
15 خرداد 1393

ماه دهم

20 فروردین چند دقیقه بعد از سوپ خوردن، وقتی واست آب آوردم، تا استکان رو توی دست عمه سسمیه دیدی سریع دو بار گفتی آب آب عاشق بازی دالی موشه ای. حسابی باهاش میخندی همچنین بازی خراب کردن مکعبای رنگی 29 فروردین تونستی مبل رو بگیری و تنهایی بلند شی و یکی دو قدم چهاردست و پا بری 30 فروردین مبل رو گرفتی و بلند شدی و چند قدم راه رفتی 31 فروردین 6:50 بلاخره شروع به چهار دست و پا رفتن کردی، اونم برای رسیدن به لپ تاپ 3اردیبهشت مچ دستتو گذاشتی رو دهنتو پوف پوف کردی وقتی از خواب ظهر بیدار شدی امروز 3 اردیبشهت دو بار بد خوردی زمین 7 یا 8 اردیبهشت دندون چهارمت فک کنم نوک زد بیرون. 10 اردیبهشت توی حموم به جای آب بازی فقط با بَبولوش!! بازی ...
15 ارديبهشت 1393

ماه نهم

بالا آوردن کامل و تنه و به حالت 4 دست و پا شدن اما هنوز نمیتونه بره جلو یاد گرفتن دس دسی از علیرضا  امروز یعنی 20 اسفند منو تو و بابا با کالسکه رفتیم  خونه عمو اصغر و توی راه واست یه روز یه آقا خرگوشه خوندیم و تو هم از خوشحالی دس دسی میکردی 23 اسفند وقتی روی پام خوابیده بود از حالت خوابیده نشسته شد   اواخر ماه نهم میتونستی توی خواب بچرخی و روی دست بخوابی توی آخرین روز از نهمین ماه تونستی چند دور بغلتی و اینجوری جابه جا شی هر چند که قبلش هم میتونستی با کشیدن خودت روی زمین به عقب و چرخیدن به جهت های مختلف خودتو جا به جا کنی 3 فروردین تب شدیدی گرفتی که تا 7 یا 8م ادامه داشت و تنها حدسی که تونستیم بزنیم این...
15 فروردين 1393

ماه هشتم

با بازی کمی دمر میخوابه و دستاشو صاف میگیره و بالا تنه کامل بالا میره هر 3 -4 روز شکمش کار میکنه.. شربت  انجیر بهت دادیم 21 بهمن و فرداش شکمت بعد از 4 روز کار کرد هنوز غلت نمیزنی 22 بهمن هنوز وقتی بیدار میشی برای خودت بازی میکنی و به اطراف نگاه میکنی و بعد از چند دقیقه صدامون میزنی کمرنگ شدن لثه 27 زبر شدن لثه 28 بهمن تب 29 بهمن 2:50 صب کشف احساس همدلی با فاطمه 29 بهمن پایان تب 30 بهمن شب 30 بهمن شنیده شدن صدای دندونت وقتی آب میخوری 27 بهمن دنبال باباش که از اتاق بیرون رفت گریه کرد و کمی آروم شد گفت بااااااااااا بعد از تموم شدن تبش ب ب ب ب و با با با با و اَب اَب اَب گفتنش شروع شد 7 اسفند تونستی بر...
15 اسفند 1392